من کلاس هفتم هستم یه با سرویس میرم میام سرویسمون یه اتوبوسه بچه های سرویس هم یه 50نفری میشیم.
یه روز سرویس کارداشت نیومد دنبالمون یه مینی بوس آبی رنگ اومد دنبالمون جلو پسرا انقدر ضایع شدن الان تو خیالشون میگفتن این دخترا که این طوری وایستادن مرسدس بنز میاد دنبالشون. ههههههیییییییی حالا این که چیزی نیست.
من از قصد چون میدونستم ایستگاه اول پیاده میشم زود سوار شدم رفتم آخر آخر نشستم 10نفر از بچه ها هم جا نشدن پیاده رفتن، آقا من پیاده شدنی کل مینی بوس خالی شدن که من بتونم پیاده بشم بعد سه ساعت کشید تا دوباره سوار بشن آییی خندیدم. حالا..
یه همسایه داریم به اسم فریبا جون ملقب به بی بی سی محله، دیده من از مینی بوس پیاده شدم اومده میگه دنیز جون دوس پسرت بود؟؟؟
منم هنگ کردم میگم چطور؟؟؟؟
میگه اخه با مینی بوس اومده سرویست اتوبوسه قرمز رنگه پلاکشم اینه نیست.
من خودم طرف صاحب اتوبوسیه پلاک ماشینو نمیدونه اون وقت بی بی سی محل ما میدونه.
من پرو تر از اون گفتم اره دوس پسر بود با مینی بوس اومده دنبالم تابلو نشتو محل.
آقا ما یه سالی تو محل سوژه شده بودیم دیگه.
دیوونه تر از من دیدی؟؟؟
ی روز داشتم تلفنی با بابام حرف میزدم، سر ی موضوعی بحثمون شد. منم اومدم مث این فیلمها کلاس بذارم، بدون خداحافظی گوشی رو قطع کردم.
عاغا چشمتون روز بد نمبینه. یهو دیدم عینهو این نیروهای ضربت وارد خونه شد، چشماش استخری از خون شده بود. گفت توله سگ گوشی رو رو من قطع میکنی؟؟؟؟ کمربندش رو وا کرد چشاشو حلقه کرد اومد سمتم، یعنی از ترس داشتم دیوار صاف رو بالا میرفتم ^_^
هیچی دیه ی بلایی سرم آورد که بعد اون هروقت باهاش تلفنی حرف میزدم با چن تا زبون ازش خداحافظی میکردم*^_^*
سوتی های اطرافیان:
مامانم:دوتا دختر داره دونه ای 14 سالشونه!
ناظم مدرسه:سرتونو کردید توی کبک!
اون لولو رو ممه خورد!
دبیر شیمی:سر منو کلاه مالیدن!
باتشکر ازشون که موجبات خنده و شادی مارو فراهم میکنن!
ﻳﺎﺩﺵ ﺑﺨﻴﺮ ﭘﺎﺭﺳﺎﻝ ﺭﻓﺘﻴﻢ ﻣﺸﻬﺪ ﺣﺮﻡ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ
ﭘﺴﺮ داییم ﮐﺮﻣﺵ ﮔﺮﻓﺖ ﺑﺸﻴﻨﻴﻢ ﺭﻭ ﻭﻳﻠﭽﺮ !
ﻫﻤﻴﻦ ﻃﻮﺭ ﮐﻪ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﺑﺎﺯﻱ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻭﺭﺩﻳﻢ ﺭﻓﺘﻴﻢ ﺳﻤﺖ ﺣﺮﻡ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ
ﭼﺸﻤﺘﻮﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﺪ ﻧﺒﻴﻨﻪ ﺣﻮﺍﺳﺵ ﻧﺒﻮﺩ ﮐﺠﺎﺱ
ﺍﺯ ﺭﻭﻱ ﻭﻳﻠﭽﺮ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﯾﺎﺩ ﭘﯿﺶ ﺑﻘﻴﻪ ﮐﻪ ﺩﻳﺪ ﻣﻠﺖ ﻳﺠﻮﺭﻱ ﻧﮕﺎﺵ ﻣﻴﮑﻨﻦ !
ﻳﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﻳﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﻭﻳﻠﭽﺮ ! ﺗﺎﺯﻩ ﻓﻬﻤﻴﺪ ﺟﻪ ﻏﻠﻄﻲ ﮐﺮﺩﻩ !
ﻧﺎﻣﺮﺩﺍ ﺍﻣﻮﻥ ﻧﺪﺍﺩﻥ ﺩﺭ ﺑﺮﻩ ﻓﻘﻂ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﻣﻴﮑﺮﺩ ﺑﺎ ﺷﻠﻮﺍﺭﺵ
ﮐﺎﺭﻱ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻦ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻥ ﺷﻔﺎ ﮔﺮﻓﺘﻩ
ﭘﻴﺮﻫﻨﺷﻮ ﺗﻴﮑﻪ ﺗﻴﮑﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﺁﺧﺮﺵ ﻃﻮﺭﻱ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻭﻳﻠﭽﺮ ﺗﺎ ﻫﺘﻞ ﺭﻓﺘﻴﻢ ...
چند روز پش با مادرم رفتیم مزون عروس خانومه فروشنده دفترشو باز کرده داره مدل هارو به همراه لباس و آرایششون بهمون نشون میده یهو من گفتم مامان این مدله چقد زشته مامانم میگه دخترم این خوده خانوم فروشندست....
منم با یه لبخند ملیح واسه اینکه ضایع نشم گفتم خب منم واسه همین گفتم
من ی خواهر زاده دارم سه سالشه
امروز داشت نقاشی میکشید بهتره بگم خط خطی میکرد, بهش گفتم خاله خط خطی نکن قشنگ بکش
برگشته میگه مگه تو مریم جونی (مربیش)??گفتم نه, میگه پس تو یکی رو اعصابم تک چرخ نرو, حوصله تو یکی رو دیگه ندارم,.
بابام باماشین تصادف کرده زنگ زده بمن فحش میده.
میگم چی شده:میگه تصادف کردم.
میگم چرابمن فحش میدی؟
میگه آخه داشتم بتو فکر میکردم.
من:o_O
برگرفته از 4jok