loading...
جوکهای دوست داشتنی
نفس 81 بازدید : 39 جمعه 14 شهریور 1393 نظرات (0)

 

ی روز داشتم تلفنی با بابام حرف میزدم، سر ی موضوعی بحثمون شد. منم اومدم مث این فیلمها کلاس بذارم، بدون خداحافظی گوشی رو قطع کردم.
عاغا چشمتون روز بد نمبینه. یهو دیدم عینهو این نیروهای ضربت وارد خونه شد، چشماش استخری از خون شده بود. گفت توله سگ گوشی رو رو من قطع میکنی؟؟؟؟ کمربندش رو وا کرد چشاشو حلقه کرد اومد سمتم، یعنی از ترس داشتم دیوار صاف رو بالا میرفتم ^_^
هیچی دیه ی بلایی سرم آورد که بعد اون هروقت باهاش تلفنی حرف میزدم با چن تا زبون ازش خداحافظی میکردم *^_^*

 

 

 

سوتی های اطرافیان:
مامانم:دوتا دختر داره دونه ای 14 سالشونه!

ناظم مدرسه:سرتونو کردید توی کبک!
اون لولو رو ممه خورد!

دبیر شیمی:سر منو کلاه مالیدن!
باتشکر ازشون که موجبات خنده و شادی مارو فراهم میکنن!

 

 

 

بابام باماشین تصادف کرده زنگ زده بمن فحش میده.
میگم چی شده:میگه تصادف کردم.
میگم چرابمن فحش میدی؟
میگه آخه داشتم بتو فکر میکردم.
من:o_O

 

 

عروسی پسرعمم نزدیکه ... دیشب عمم داشت درباره ی مدل مو و آرایش با من صحبت میکرد یه دفه گودزیلاشون گفت مامان تو برو مدل توله سگی درست کن بت خیلی میاد
ینی منفجر شدم دل درد گرفتم باید قیافه عمم رو میدیدین واااااای

 

 

وام مسکن واسه زن و شوهرا شده ۵۰ میلیون تومن
نشستم حساب کردم دیدم اگه یه خونه ۶۰ متری بخوام بخرم
باید چهارتا زن بگیرم

 

 

 

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
سلاااااااامممممممم . به وبلاگ من خوش اومدید بدون نظر نرین
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    عکسا و جوکا رو سایت رو چه جوری ارزیابی می کنی؟
    یک فنجان قهوه به طعم تلخ زندگی

    یک فنجان قهوه به طعم تلخ زندگی


    آمار سایت
  • کل مطالب : 90
  • کل نظرات : 50
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 1
  • آی پی دیروز : 9
  • بازدید امروز : 3
  • باردید دیروز : 10
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 52
  • بازدید ماه : 158
  • بازدید سال : 480
  • بازدید کلی : 5,269